۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه

این جمعه که می آید بوی خون می دهد




همه اش از مصاحبه شبکه "ای بی سی" امریکا با آن مردک خبرنگارآمریکایی شروع شد که کتابی هم درباره ایران و حکومتش نوشته بود. تا آن موقع کارستان بچه ها تو خیابانهای ایران کورمان کرده بود. یادمان رفته بود که با چه نظامی طرفیم. تا آنجا که مردک گفت که رژیم ایران رژیمی شقی است که از هیچ کاری برای حفظ قدرت روگردان نیست. آنجا بود که خیلی چیزها یادم افتاد. یادم افتاد که آن حکومت و آن حکومتمردان آماده اند تا از کشته پشته بسازند و باکشان نباشد.
بعد همین امروز صبح بود که یکی از بچه های دنباله این متن را برایم فرستاد:
"سیستم سپاه در دفع ناآرامیهای داخل همیشه بعد از ناجا عمل میکنه...یعنی ضدشورش رو میفرستن تا مردم رو سرگرم کنه...خوب که کتک زدند و اگر دیدند مردم بی خیال نشدند گردانهای عاشورای بسیج وارد صحنه میشه که در پادگانی در ....آموزش می بینند.
اگر عاشورا نیز جواب نداد..در تهران لشکر 10 نسرومخصوص سید الشهدا که از تکاوران زبده تشکیل شده وارد صحنه خواهد شد..مثل 18 تیر...
وظیفه همه ما این است که بهانه به دست انان ندهیم...اگر خشونت و کوکتل مولوتف بازی در بیاریم راه برای سرکوب سنگین باز می شود...
لشکر 10 سید الشهدا هم اکنون در اماده باش کامل است و به محض دستور رهبری حکومت نظامی را برپا خواهد کرد.
البته در صورتی که نهضت را به انحراف بکشیم...نباید بهانه بدهیم..لشکر 10 اکثرا شستشوی مغزی شده و بی رحم هستند...و به تیربارها و تسلیحات سنگین مجهزند و اگر غفلت کنیم 24 ساعته سرکوب خواهیم شد.
پس هوشیاری لازم است."

اگر خودم هم ایران بودم و جلوی گلوله، شاید الان می نوشتم که باید فلان کرد و بهمان کرد. ولی نیستم و نمی توانم باشم. دلم از خبرها می لرزد و از آنچه رژیم می تواند به راحتی آب خوردن انجام دهد بی ذره ای تردید حتی. راستش را بگویم نمی خواهم توی دل کسی را خالی کنم اما از اینکه این جمعه خامنه ای می رود برای تماز جمعه دل نگرانم. نگران سگهایی هستم که هنوز قلاده شان باز نشده است. نگران جان بچه ها هستم. این جمعه بدجور می ترساندم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.